۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

فقر

ميخواهم بگويم ...... فقر همه جا سر ميكشد .......
فقر ، گرسنگي نيست .....
فقر ، عرياني هم نيست ......
فقر ، گاهي زير شمش هاي طلا خود را پنهان ميكند .........
فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......
فقر ، ذهن ها را مبتلا ميكند .....
فقر ، بشكه هاي نفت را در عربستان ، تا ته سر ميكشد .....
فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......
فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......
فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....
فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....
فقر ، همه جا سر ميكشد ........
فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..
فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است ...

هیچ نظری موجود نیست: