۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

اتوبوس هایی که دیگر راه شما را نمیبندند

اغلب اتوموبیل های حمل و نقل عمومی ، اتوموبیل هایی هایی بزرگ و معمولا” کند هستند که اگر بخواهند در مقیاس یک خیابان استفاده شوند، یا باید یک مسیر ویژه برای آنها طراحی شود، یا ماشین های پشت سر آنها باید کمی مقدار صبر و حوصله ی خود را بالا ببرند. چند روز پیش راهی برای حل این مشکل پیشنهاد شده بود که گویا قرار است در چین به کار گرفته شود. همانطور که در تصاویر مشخص است، این اتوبوس ها دو طبقه هستند، با این تفاوت که در طبقه ی اول آنها هیچ مانعی برای رفت و آمد ماشین های دیگر وجود ندارد، به این معنی که شما میتوانید بدون در نظر گرفتن اتوبوس به راحتی از زیر آن رد شوید، بودن اینکه لازم باشد تا منتظر تخلیه ی مسافرین بمانید. تخلیه ی مسافرین هم که در طبقه ی دوم اتوبوس هستند توسط پل هایی که برای این کار در نظر گرفته شده اند انجام میشود.

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

پل

سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.»
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.» نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.» هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟» در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت:«دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.»

۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

جراح قلب و تعمیر کار

روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد.
تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت:
من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم. در حقیقت من آن را زنده می کنم. حال چطور درامد سالانه ی من یک صدم شماست.
جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت : اگر می خواهی درامدت ۱۰۰برابر شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!!!!

عجایب بارگاه خسروپرویز

از «هفت گنج» یا عجایب بارگاه خسروپرویز بارها در منابع مختلف نامى به میان آمده است. «ساسانیان» اثر «کریستین سن» یکى از منابعى است که به این عجایب اشاره کرده است و از گنج گاو، دستمال نسوز، تاج یاقوت‌نشان، تخت طاقدیس، طلاى مشت افشار، گنج بادآورد و شطرنجى از یاقوت و زمرد به عنوان عجایب هفت‌گانه بارگاه پادشاه ساسانى نام برده است. فردوسى نیز در قصیده ای، از «هفت گنج» خسروپرویز نام مى برد. هندیان بودایى هم به تقلید از «هفت گنج» خسروپرویز، پادشاه ساسانى ، «هفت گوهر» را ترتیب داده بودند.
گنج گاو
کشاورز مثل هر روز، «غباز» (خیش گاو آهن) را برداشت و به سوى مزرعه حرکت کرد. به مزرعه که رسید توشه ظهر را زیر درختى گذاشت و با «غباز» به سمت راست مزرعه رفت. تا «غباز» را در زمین فرو کرد متوجه شیئى سخت شد. با دست شروع به کندن زمین کرد و ناگاه با ظرف قدیمى برخورد کرد. آن را بیرون آورد، ولى باورش نمى شد. ظرف پر از سکه بود. سکه را که نگاه کرد نام اسکندر روى آن حک شده بود. کشاورز براى نشان دادن حسن نیت خود نسبت به پادشاه خسروپرویز ظرف را نزد او برد. شاه فورا دستور داد تا مزرعه را بکنند و ظروف دیگر را از خاک بیرون بکشند. صد کوزه نقره و طلا که مهر اسکندر بر آن حک شده بود، از خاک بیرون آمد. خسرو پرویز، این گنجینه را که یکى از عجایب هفت گانه کاخش بود، گرفت و یکى از کوزه ها را به کشاورز داد.. گنج را در جایى از کاخ مخفى کرد و آن را «گنج گاو»نامید.
دستمال نسوز خسرو‌پرویز
یکى دیگر از عجایب بارگاه خسروپرویز دستمال او بود. شاه بعد از هر غذا خوردن با دستمال، دست هاى خود را پاک مى کرد و چون کثیف و چرب مى شد آن را درون آتش مى انداخت تا آتش آن را تمیز کند، دستمال پاک مى شد ولى نمى سوخت. به احتمال قوى جنس این دستمال از پنبه کوهى بوده است.
تاج یاقوت‌نشان خسرو پرویز
از دیگر عجایب کاخ او تاج خسرویى بود. تاج خسرو پرویز از مقدار زیادى طلا و مروارید ساخته شده بود. یاقوت هاى به کار رفته در تاج طورى مى درخشید که به جاى چراغ در شب از آن استفاده مى کردند و یاقوت هایش همه جا را روشن مى کرد. زمردهایش چشم افعى را کور مى کرد. این تاج آنقدر سنگین بود که زنجیرهایى از طلا را از سقف آویزان کرده بودند و تاج را بر این زنجیرهاى طلا بسته بودند، طورى که تاج به هنگام نشستن شاه روى سرش قرار بگیرد و سنگینى تاج را احساس نکند.
تخت طاقدیس بارگاه خسروپرویز
یکى دیگر از عجایب بارگاه خسرو تخت طاقدیس اوست. شکل این تخت مانند طاق بود و جنسش از عاج و نرده هایش از نقره و طلا بود. سقف این تخت از زر و لاجورد بود. صور فلکی، کواکب، بروج سماوی، هفت اقلیم، صورت هاى پادشاهان، مجالس بزم و شکار، بر این سقف، حک شده بود. روى آن وسیله اى براى تعیین ساعت روز نصب شده بود. چهار یاقوت، هر یک به تناسب یکى از فصول سال دیده مى شد. بر بالاى آن وسیله اى بود که قطراتى مانند قطرات باران را فرو مى ریخت و صدایى رعدآسا به گوش مى رسید.
طلاى مشت افشار
خسروپرویز قطعه طلایى اعجاب انگیز داشت که به طلاى مشت فشار یا مشت افشار معروف بود . این قطعه طلا به اندازه مشت پادشاه و چون موم نرم بود. این قطعه زر به هر شکلى حالت مى گرفت.این قطعه طلا را از معدنى در تبت براى خسرو استخراج کرده بودندو200 مثقال وزن داشت.
گنج بادآورد
«گنج بادآورد» از عجائب دیگر دستگاه پرویز است. هنگامى که ایرانیان اسکندریه را محاصره کردند، رومیان ثروت شهر را در کشتى هائى نهادند تا به مکانى امن بفرستند، اما باد به جهت مخالف وزید و کشتى به سمت ایرانیان آمد .ثروت را به تیسفون بردند و« گنج باد آورد» نامیدند.
شطرنجى از یاقوت و زمرد
از عجایب دیگر دستگاه پادشاه ساسانی، شطرنج مخصوصى از جنس یاقوت و زمرد بود.
خسروپرویز شاید از معدود پادشاهانى باشد که از همسرش نیز در برخى از منابع تاریخى به عنوان یکى از عجایب دربار او نامبرده شده است. در تاریخ ثعالبى به جز آنچه که در بالا اشاره شد ، از زن او شیرین، قصرش تیسفون، درفش کاویانی، رامشگران دربار ساسانی، اسب خسرو به نام شبدیز و فیل سفید دربار نیز به عنوان گنج‌هاى خسرو و عجایب دربار او یاد شده و درباره برخى از آنها توضیحاتى آمده است.

۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

برگی از اعجاز قرآن

دانشمند مسلمان مصری دکتر عبد الباسط محمد توانست با ساختن قطره ی چشم برای درمان آب مروارید با الهام گرفتن از سوره یوسف به دو مجوز اختراع بین المللی یکی از آمریکا و دیگری از اروپا دست یابد.
دانشمند مسلمان مصری دکتر عبد الباسط محمد سید پژوهشگر مرکز ملی تحقیقات وابسته به وزارت پژوهش علمی و فناوری مصر یک روز صبح هنگامی که در حال تلاوت سوره ی یوسف علیه السلام بود آن قصه ی عجیب وی را به تأمل واداشت و شروع به تدبر در آیات قرآن کریم کرد که داستان توطئه ی برادران یوسف علیه السلام و سرنوشت پدر آن حضرت را بیان میکرد و اینکه چگونه چشمان حضرت یعقوب کور شد و دچار آب مروارید گردید و سپس چگونه خداوند متعال به واسطه ی پیراهن یوسف (ع) آن حضرت را شفا داد .
دکتر عبدالباسط با خود می اندیشید که پیراهن یوسف علیه السلام چه می تواند داشته باشد که باعث شفای چشمان پدرش شد ؟ وی ایمان داشت که داستان یوسف معجزه ایست که خداوند متعال به وسیله ی یکی از پیامبران خود آن را به اجرا گذاشته است. ولی دکتر معتقد بود که در کنار محتوای روحی داستان ، محتوای مادی دیگری نیز دارد که از طریق تحقیق و مطالعه می توان به آن دست یافت تا دلیلی باشد بر راستگویی قرآن کریم.
وی همچنان در حال تحقیق و جستجو بود تا اینکه با یاری خداوند به رابطه ی بین غم و غصه و دچار شدن به آب مروارید پی برد. چرا که غم و غصه باعث افزایش هرمون ادرینالین می شود که این ماده، ماده ای ضد هرمون انسولین به شمار می رود.
بنابراین اندوه و یا شادی شدید باعث افزایش مستمر هرمون ادرینالین می شود که به نوبه ی خود باعث افزایش قندخون می گردد که این یکی از دلایل تار و کدر شدن دید چشم می باشد. و این بر هم زمان بودن گریه و اندوه می باشد که نخستین بارقه ی امید در سوره ی یوسف برای وی زده می شود آنجا که خداوند در مورد حضرت یعقوب علیه السلام می فرماید : ﴿ وتولى عنهم وقال يا أسفي على يوسف وابيضّت عيناه من الحزن فهو كظيم ﴾ (يوسف 84) حضرت یوسف علیه السلام با وحی پروردگار از برادرانش خواست که پیراهنش را برای پدرش ببرند ﴿ اذهبوا بقميصي هذا فألقوه على وجه أبي يأت بصيرا وأتوني بأهلكم أجمعين﴾ (يوسف 93)
خداوند متعال می فرماید : ﴿ ولما فصلت العير قال أبوهم إني لأجد ريح يوسف لولا أن تفندون، قالوا تالله إنك لفي ضلالك القديم، فلما أن جاء البشير ألقاه على وجهه فارتد بصيرا قال ألم أقل لكم إني أعلم من الله ما لا تعلمون﴾(يوسف 96)
آغاز پژوهش از اینجا بود که چه چیزی در حضرت یوسف علیه السلام بود که باعث شفا شده است ؟
بعد از فکر و تأمل دکتر عبد الباسط به جوابی جز عرق (بدن) نرسید؛ بنابراین شروع به جستجو در مورد عناصر عرق کرد و لنزهای خارج شده از چشم را در عرق فرو می برد که باعث شفافیت تدریجی این لنزهای کدر شده می گردید.
و سؤال دوم این بود که :
آیا تمام عناصر و اجزای عرق فعال و تأثیر گذار می باشند؟
بدین وسیله و با یکی از این عناصر در نهایت دکتر عبدالباسط توانست ترکیبی از "پولین جوالدین" بسازد و آن را روی 250 داوطلب آزمایش کندکه در بیش از 90% از موارد آب مروارید و سفیدی چشم از بین رفت و این افراد بینایی خود را باز یافتند. و از طریق آزمایش ثابت شد که استفاده از این قطره 2 بار در روز به مدت 2 هفته باعث از بین رفتن آب مروارید چشم و بهبود بینایی می گردد.
دکتر عبد الباسط می گوید که با شرکتی که قرار است این دارو را تولید و توزیع کند شرط کرده است که هنگام ارائه ی آن به مردم به این مسأله اشاره کند که آن یک داروی قرآنی است تا مردم به راستگویی این کتاب بزرگ و تأثیر آن در خوشبختی دنیوی و أخروی مردم پی ببرند.
دکتر عبدالباسط اضافه می کند که : با استفاده از تجربیات علمی خود عظمت و بزرگی قرآن را احساس می کنم و آنگونه است که خداوند فرموده : ﴿ وننزل من القرآن ما هو شفاء ورحمة للمؤمنين ﴾

نمک شناس!

او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشكیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند.
در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و كار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم كه تا آخر عمر برایمان بس باشد.
البته دسترسى به خزانه سلطان هم كار آسانى نبود. آنها تمامى راهها و احتمالات ممكن را بررسى كردند، این كار مدتى فكر و ذكر آنها را مشغول كرده بود، تا سرانجام بهترین راه ممكن را پیدا كردند و خود را به خزانه رسانیدند. خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتى و ... بود. آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام طلاجات و عتیقه جات در كوله بار خود گذاشتند تا ببرند. در این هنگام چشم سر كرده باند به شى ء درخشنده و سفیدى افتاد، گمان كرد گوهر شب چراغ است، نزدیكش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد نمك است!
بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پیشانى زد بطورى كه رفقایش متوجه او شدند و خیال كردند اتفاقى پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند. خیلى زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شد؟ چه حادثه اى اتفاق افتاد؟ او كه آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت : افسوس كه تمام زحمتهاى چندین روزه ما به هدر رفت و ما نمك گیر سلطان شدیم، من ندانسته نمكش را چشیدم، دیگر نمى شود مال و دارایى پادشاه را برد، از مردانگى و مروت به دور است كه ما نمك كسى را بخوریم و نمكدان او را هم بشكنیم و ...
آنها در آن دل سكوت سهمگین شب، بدون این كه كسى بویى ببرد دست خالى به خانه هاشان باز گشتند. صبح كه شد و چشم نگهبانان به درهاى باز خزانه افتاد تازه متوجه شدند كه شب خبرهایى بوده است، سراسیمه خود را به جواهرات سلطنتى رسانیدند، دیدند سر جایشان نیستند، اما در آنجا بسته هایى به چشم مى خورد، آنها را كه باز كردند دیدند جواهرات در میان بسته ها مى باشد، بررسى دقیق كه كردند دیدند كه دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با ما چه مى كرد و ...
بالاخره خبر به گوش سلطان رسید و خود او آمد و از نزدیك صحنه را مشاهده كرد، آنقدر این كار برایش عجیب و شگفت آور بود كه انگشتش را به دندان گرفته و با خود مى گفت : عجب ! این چگونه دزدى است ؟ براى دزدى آمده و با آنكه مى توانسته همه چیز را ببرد ولى چیزى نبرده است ؟ آخر مگر مى شود؟ چرا؟... ولى هر جور كه شده باید ریشه یابى كنم و ته و توى قضیه را در آورم ...
در همان روز اعلام كرد: هر كس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او مى تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیك او را ببینم و بشناسم.
این اعلامیه سلطان به گوش سركرده دزدها رسید، دوستانش را جمع كرد و به آنها گفت : سلطان به ما امان داده است، برویم پیش او تا ببینیم چه مى گوید. آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفى كردند، سلطان كه باور نمى كرد دوباره با تعجب پرسید: این كار تو بوده ؟ گفت : آرى.
سلطان پرسید: چرا آمدى دزدى و با این كه مى توانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟
گفت : چون نمك شما را چشیدم و نمك گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت ...
سلطان به قدرى عاشق و شیفته كرم و بزرگوارى او شد كه گفت : حیف است جاى انسان نمك شناسى مثل تو، جاى دیگرى باشد، تو باید در دستگاه حكومت من كار مهمى را بر عهده بگیرى، و حكم خزانه دارى را براى او صادر كرد.
آرى او یعقوب لیث صفاری بود و پس از چند سالى حكمرانى در مسند خود سلسله صفاریان را تاسیس نمود. یعقوب لیث صفاری سردار بزرگ و نخستین شهریار ایرانی (پس از اسلام) قرون متوالی است که در آرامگاهش واقع در روستای شاه‌آباد واقع در 10 کیلومتری دزفول بطرف شوشتر آرمیده است. گفتنی است در کنار این آرامگاه بازمانده‌های شهر گندی شاپور نیز دیده می‌شود.

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

لپ تاپ های کاغذی یک بار مصرف در راهند

احتمالا تا به حال نام دوربین عکاسی یکبار مصرف و شاید هم تلفن همراه یک بار مصرف را شنیده یا از آن استفاده کرده اید اما آیا می توانید این تصور را کنید که روزی لپ تاپ های یکبار مصرف را هم در بازار ببینید؟ روزی که به یک کامپیوتر قابل حمل برای کاری نیاز مبرم دارید و به سادگی و با قیمتی پایین یکی را تهیه کنید.
Je Sung Park بر اساس ایده و طرحی که ارایه داده این امر را محقق کرده و جالب است بدانید جنس بدنه این لپ تاپ از خمیر کاغذهای بازیافتی می باشد و تمام اجزاء آن قابل بازیافت می باشد که می توان بعنوان یک رایانه دوستدار طبیعت از آن یاد کرد. حال باید دید با این شتاب تکنولوژی کی شاهد تولید انبوه و به قول معروف به فعلیت درآمدن این طرح خواهیم بود.

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

خر مرا از كره گي دُم نبوده است

مردي خري ديد به گل در نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده. مساعدت را (براي كمك كردن) دست در دُم خر زده قُوَت كرد (زور زد). دُم از جاي كنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست كه "تاوان بده"!
مرد به قصد فرار به كوچه‌يي دويد، بن بست يافت. خود را به خانه‌يي درافگند. زني آنجا كنار حوض خانه چيزي مي‌شست و بار حمل داشت (حامله بود).
از آن هياهو و آواز در بترسيد، بار بگذاشت (سِقط كرد). خانه خدا (صاحبِ خانه) نيز با صاحب خر هم آواز شد.
مردِ گريزان بر بام خانه دويد. راهي نيافت، از بام به كوچه‌يي فروجست كه در آن طبيبي خانه داشت.
مگر جواني پدر بيمارش را به انتظار نوبت در سايهء ديوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پير بيمار فرود آمد، چنان كه بيمار در جاي بمُرد. پدر مُرده نيز به خانه خداي و صاحب خر پيوست!
مَرد، همچنان گريزان، در سر پيچ كوچه با يهودي رهگذر سينه به سينه شد و بر زمينش افگند. پاره چوبي در چشم يهودي رفت و كورش كرد. او نيز نالان و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست!
مرد گريزان، به ستوه از اين همه، خود را به خانهء قاضي افگند كه "دخيلم!". مگر قاضي در آن ساعت با زن شاكيه خلوت كرده بود. چون رازش فاش ديد، چارهء رسوايي را در جانبداري
از او يافت و چون از حال و حكايت او آگاه شد، مدعيان را به درون خواند.
نخست از يهودي پرسيد .گفت: "اين مسلمان يك چشم مرا نابينا كرده است. قصاص طلب مي‌كنم.
قاضي گفت: "دَيتِ مسلمان بر يهودي نيمه بيش نيست. بايد آن چشم ديگرت را نيز نابينا كند تا بتوان از او يك چشم بركند!" و چون يهودي سود خود را در انصراف از شكايت ديد، به پنجاه دينار جريمه محكومش كرد!
جوانِ پدر مرده را پيش خواند .گفت: "اين مرد از بام بلند بر پدر بيمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام."
قاضي گفت: "پدرت بيمار بوده است، و ارزش حيات بيمار نيمي از ارزش شخص سالم است.
حكم عادلانه اين است كه پدر او را زير همان ديوار بنشانيم و تو بر او فرودآيي، چنان كه يك نيمهء جانش را بستاني!" و جوانك را نيز كه صلاح در گذشت ديده بود، به تأديهء سي دينار جريمهء شكايت بي‌مورد محكوم كرد!
چون نوبت به شوي آن زن رسيد كه از وحشت بار افكنده بود، گفت: "قصاص شرعاً هنگامي جايز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد.
حالي مي‌توان آن زن را به حلال در فراش (عقد ازدواج) اين مرد كرد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند. طلاق را آماده باش!" مردك فغان برآورد و با قاضي جدال مي‌كرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دويد.
قاضي آواز داد: "هي! بايست كه اكنون نوبت توست!"
صاحب خر همچنان كه مي‌دود فرياد كرد: "مرا شكايتي نيست. محكم كاري را، به آوردن مرداني مي‌روم كه شهادت دهند خر مرا از كره گي دُم نبوده است.
از "كتاب كوچه" ، اثر احمد شاملو

شجاعت يعني چه؟

در يکي از دبيرستان هاي تهران هنگام برگزاري امتحانات سال ششم دبيرستان به عنوان موضوع انشا اين مطلب داده شد که ''شجاعت يعني چه؟'' محصلي در قبال اين موضوع فقط نوشته بود : ''شجاعت يعني اين'' و برگه ي خود را سفيد به ممتحن تحويل داده بود و رفته يود ! اما برگه ي آن جوان دست به دست دبيران گشته بود و همه به اتفاق و بدون ...استثنا به ورقه سفيد او نمره 20 دادند فكر ميكنيد اون دانش آموز چه كسي مي تونست باشه؟ دکتر شریعتی

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

به ياد اولين روز دبستان...........

اولين روز دبستان بازگرد
کودکيها شاد و خندان بازگرد
بازگرد اي خاطرات کودکي
بر سوار اسب هاي چوبکي
خاطرات کودکي زيبا ترند
يادگاران کهن مانا ترند
درسهاي سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد چاپلوس
کاکلي گنجشککي باهوش بود
فيل ناداني برايش موش بود
روز مهماني کوکب خانم است
سفره پر از بوي نان گندم است
با وجود سوز و سرماي شديد
ريز علي پيراهن از تن مي دريد
تا درون نيمکت جا مي شديم
ما پر از تصميم کبرا مي شديم
پاک کن هايي ز پاکي داشتيم
يک تراش سرخ لاکي داشتيم
کيفمان چفتي به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هايش درد داشت
گرمي دستانمان از آه بود
برگ دفترهامان به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدايي چون تگرگ
خش خش جاروي بابا روي برگ
همکلاسي هاي من يادم کنيد
باز هم در کوچه فريادم کنيد
همکلاسي هاي درس و رنج و کار
بچه هاي جامه هاي وصله دار
کاش هرگز زنگ تفريحي نبود
جمع بودن بود و تفريقي نبود
کاش مي شد باز کوچک ميشديم
لااقل يک روز کودک ميشديم
ياد آن آموزگار ساده پوش
ياد آن گچها که بودش روي دوش
اي معلم نام و هم يادت به خير
ياد درس آب و بابايت به خير
اي دبستاني ترين احساس من
باز گرد اين مشق ها را خط بزن
شعر از : محمد علي حريري جهرمي

هفت آدرس ایمیل بدرد بخور اما ناشناخته

بعضی وقتها یک سری کارها برای ما امکان پذیر نیست. مثلا در بعضی سایتها نمی توانیم وارد بشویم ( به خاطر یک دلیل مقطعی ) و تنها ابزار در دسترس ما ایمیلمان است. شاید کمی عجیب باشد بدانید در دنیای سرویس های جور واجور استفاده از ایمیل هم به خدمت شما در آمده است تا بتوانید کارهایتان را به راحتی انجام دهید. در این مقاله سعی شده است تا 7 آدرس ایمیل را به شما تقدیم کنیم که شاید بتواند برای شما هم مفید واقع شود!
۱. Pdf@koolwire.com
اگر به این ایمیل یک بزنید و به آن یک فایل مثل یک عکس یا یک پرونده آفیس را الصاق کنید این ایمیل به شما یک نسخهPDF آن را میل می کند. به همین راحتی!
۲. photos@flickr.com
فلیکر برای شما یک آدرس در اینجا تهیه کرده است که اگر از طریق آن عکسی را ( از طریق الصاق کردن ) بفرستید آن وقت عکس شما در فلیکر آپلود می شود. موضوع نامه تیتر و بدنه نامه توضیحات عکس را تشکبل خواهند داد.
۳. prod@writely.com
این آدرس ایمیل برای گوگل داک است و شما می توانید مطالب خود را از طریق این سامانه برای گوگل داک بفرستید. اینقسمت هم برای شما تهیه شده است.
۴. wsmith@wordsmith.org
شما می توانید از طریق این آدرس ایمیل متن خودتان را ترجمه کنید. یعنی کلمه شما از نظر معنی برای شما باز می شود. ساده ترین راه برای فهمیدن ترجمه انگلیسی به انگلیسی یک لغت. فقط یادتان باشد در عنوان بنویسید define myword و در متن نامه هم که عبارتتون رو بنویسید.
۵. go@blogger.com
اگر از داشبودتون گزینه ارسال بوسیله ایمیل را علامت بزنید می توانید از طریق این آدرس ایمیل به بلاگرتون مطلب بفرستید. مخصوصا الان که در دسترس نیست!
۶. pdf2txt@adobe.com
یک هدیه بسیار زیبا. PDF تان را به ایمیل سنجاق کنید و آن را برای سایت آدوبی بفرستید. نسخه متنی فایل شما آمادهاست. این هم یک راه حل آلترناتیو برای زمانی که یک PDF خوان دم دست نیست!
۷. www@web2mail.com
و این هم یک ایمیل واقعا به دردبخور! سایت اجرا نمی شود؟ آدرس بدهید. یک کپی تحویل بگیرید. امتحان کنید

۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

شعری زیبا از فروغ فرخزاد

بر روي ما نگاه خدا خنده مي زند،
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ايم.
زيرا چو زاهدان سيه كار خرقه پوش،
پنهان ز ديدگان خدا مي نخورده ايم
پيشاني ار ز داغ گناهي سيه شود،
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ريا.
نام خدا نبردن از آن به كه زير لب،
بهر فريب خلق بگوئي خدا خدا.
ما را چه غم كه شيخ شبي در ميان جمع،
بر رويمان ببست به شادي در بهشت.
او مي گشايد … او كه به لطف و صفاي خويش،
گوئي كه خاك طينت ما را ز غم سرشت.
توفان طعنه، خنده ي ما را ز لب نشست،
كوهيم و در ميانه ي دريا نشسته ايم.
چون سينه جاي گوهر يكتاي راستيست،
زين رو بموج حادثه تنها نشسته ايم.
مائيم … ما كه طعنه زاهد شنيده ايم،
مائيم … ما كه جامه تقوي دريده ايم؛
زيرا درون جامه بجز پيكر فريب،
زين هاديان راه حقيقت، نديده ايم!
آن آتشي كه در دل ما شعله مي كشيد،
گر در ميان دامن شيخ اوفتاده بود؛
ديگر بما كه سوخته ايم از شرار عشق،
نام گناهكاره رسوا! نداده بود.
بگذار تا به طعنه بگويند مردمان،
در گوش هم حكايت عشق مدام! ما.
“هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جريده عالم دوام ما”

خصلتهای جالب ایرانیان باستان از زبان هرودوت یونانی

هرودوت(۴۹۰-۴۲۵ پیش از میلاد)بزرگ‌ترین تاریخ‌نگار جهان باستان است که او را پدر تاریخ نیز دانسته‌اند. هر چند در نگارش نبردهای ایران و یونان از هم‌زبانان یونانی خود پشتیبانی می‌کند، بخش مهمی از تاریخ باشکوه ایران باستان از نوشته‌های او یا به کمک آن‌ها شناخته شده است. شناخت کنونی ما از ملت‌های کهن دیگری مانند بابلی‌ها، مصری‌ها، فینیقی‌ها، نیز تا اندازه‌ی زیادی از نوشته‌های او به دست آمده است. به نظر می‌رسد او نخستین کسی باشد که واژه‌ی هیستوری(History) را به معنای تاریخ به کار برده است
او درباره خصلتهای پدران ایرانیمان می نویسد:
ایرانیان دروغ را بزرگ‌ترین گناه می‌دانند، و وامداری را ننگ می‌شمارند، و می‌گویند وامداری از این‌رو بد و ناپسند است که کسی‌که بدهکار باشد مجبور می‌شود که دروغ بگوید؛ از این‌رو همواره از ننگِ بدهکار شدن می‌پرهیزند.
هرودوت می‌نویسد که ایرانیان معبد نمی‌سازند، برای خدا پیکره و مجسمه نمی‌سازند. آنها خدای آسمان را عبادت می‌کنند و میترا و اَناهیتا‌ و همچنین زمین و آب و آتش را می‌ستایند.
ایرانیان به‌همسایگان احترام بسیار می‌گذارند، هرچه همسایه نزدیک‌تر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و دورتر در مراتب پائین‌تری از احترام متقابل قرار دارند.
ایرانیان هیچ‌گاه در حضور دیگران آب دهان نمی‌اندارند و این کار را بی‌ادبی به‌دیگران تلقی می‌کنند؛ آنها هیچ‌گاه در حضور دیگران پیشاب نمی‌کنند و این عمل نزد آنها از منهیات مؤکد است.آنها هیچ‌گاه در آبِ رودخانه پیشاب نمی‌کنند و جسم ناپاک در آب جاری نمی‌اندازند؛ و اینها را از آن‌رو که سبب آلوده شدن آب جاری می‌شود گناه می‌شمارند
در میگساری تعادل را مراعات می‌کنند و هیچ‌گاه چنان زیاده‌روی نمی‌کنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند.
ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ می‌شمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا می‌کنند و سفره‌های گوناگون می‌کشند، گاو و گوسفند سرمی‌برند و گوشت آنها را در میان دیگران بخش می‌کنند (خیرات و صدقه می‌دهند)

۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

تهیه مرجع شغلی ایراجی ها

جهت مشاهده  اطلاعات فایل پیوست را دانلود نمایید.http://www.4shared.com/document/mej4aNDQ/IRAAJIAN_JOB_REFERENCE.html

۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

عکس هایی از دریاچه نمک خور در سایت تابناک

جهت دیدن عکس ها به آدرس زیر مراجعه نمایید.

رنگها

برای لاغر شدن ، از بشقاب و روميزي آبي رنگ استفاده كنيد. رنگ آبي اشتها را كم مي‌كند .


اگر مضطرب هستيد و فشار عصبي طاقت شما را بريده است، از رنگ سبز استفاده كنيد. رنگ سبز آرامبخش است و فشار خون را كاهش مي‌دهد .
اگر بي‌حال و حوصله هستيد، رنگ نارنجي را انتخاب كنيد، هنگام استحمام صبحگاهي از حوله و ابزار نارنجي استفاده كنيد، رنگ نارنجي. بي‌حالي شما را از بين مي‌برد
اگر از كم خوني رنج مي‌بريد، ميوه‌هاي قرمز رنگ مانند گيلاس ، توت فرنگي و گوشت قرمز مصرف كنيد.


افراد افسرده لباس زرد رنگ بپوشند. غذاهاي زرد بخورند و رنگ زرد را اطراف خود بجويند. رنگ زرد سطح انرژي را بالا برده و مانع افسردگي مي‌شود .


اگر كم خواب هستيد وسايل اتاق خواب را به رنگ بنفش درآوريد يا از چراغ خواب به رنگ بنفش استفاده كنيد. رنگ بنفش آرامش دهنده و خواب‌آور است .


اگر مشكلي پيش روي شماست، از رنگ نيلي استفاده كنيد، رنگ نيلي كمك مي‌كند تا بهتر بينديشيد .

آسان بينديش راحت زندگي كن

اما اين داستان يعني تغيير چشم انداز براي رسيدن به اهداف .


ميگويند در كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي ميكرد كه از درد چشم خواب بچشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود. وي پس از مشاوره فراوان با پزشكان و متخصصان زياد درمان درد خود را مراجعه به يك راهب مقدس و شناخته شده ميبيند. وي به راهب مراجعه ميكند و راهب نيز پس از معاينه وي به او پيشنهاد كه مدتي به هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نكند.وي پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمين خود دستور ميدهد با خريد بشكه هاي رنگ سبز تمام خانه را با سبز رنگ آميزي كند . همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانه را با همين رنگ عوض ميكند. پس از مدتي رنگ ماشين ، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه به چشم مي آيد را به رنگ سبز و تركيبات آن تغيير ميدهد و البته چشم دردش هم تسكين مي يابد. بعد از مدتي مرد ميليونر براي تشكر از راهب وي را به منزلش دعوت مي نمايد. راهب نيز كه با لباس نارنجي رنگ به منزل او وارد ميشود متوجه ميشود كه بايد لباسش را عوض كرده و خرقه اي به رنگ سبز به تن كند. او نيز چنين كرده و وقتي به محضر بيمارش ميرسد از او مي پرسد آيا چشم دردش تسكين يافته ؟ مرد ثروتمند نيز تشكر كرده و ميگويد :" بله . اما اين گرانترين مداوايي بود كه تاكنون داشته." مرد راهب با تعجب به بيمارش ميگويد بالعكس اين ارزانترين نسخه اي بوده كه تاكنون تجويز كرده ام. براي مداواي چشم دردتان، تنها كافي بود عينكي با شيشه سبز خريداري كنيد و هيچ نيازي به اين همه مخارج نبود.براي اين كار نميتواني تمام دنيا را تغيير دهي ، بلكه با تغيير چشم اندازت ميتواني دنيا را به كام خود درآوري. تغيير دنيا كار احمقانه اي است اما تغيير چشم اندازمان ارزانترين و موثرترين روش ميباشد.

شجره نامه‌ی شخصیت‌های شاه‌نامه

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

آیا می دانید؟

حروف انگلیسی A,B,C,D در املای انگلیسی هیچ یک از اعداد 1 تا 99 دیده نمی شود؟
حرف D برای اولین بار در عدد 100 بکار می رود (Hundred)

حروف A,B,C در املای انگلیسی هیچ یک از اعداد 1 تا 999 دیده نمی شود.

حرف A برای اولین بار در املای عدد 1000 دیده می شود (Thousand)

حروف B,C در املای انگلیسی هیچ یک از اعداد 1 تا 999999999 دیده نمی شود.
حرف B برای اولین بار در املای عدد بیلیون بکار می رود. (billion)

و حرف C هیچ وقت در املای اعداد انگلیسی بکار نمی رود.

۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

تاس بد را خوب بازی کردن

تحقیقی از"ريچارد وايزمن"روانشناس دانشگاه هارتفورد شاير0 .

چرا برخی از مردم بی‌وقفه در زندگی شانس می‌آورند
درحالی که سايرين هميشه بدشانس هستند؟

مطالعه برای بررسی چيزی که مردم آن را شانس می‌خوانند، ده سال قبل شروع شد 0
می‌خواستم بدانم چرا بخت و اقبال هميشه در خانه بعضی‌ها را می‌زند، اما سايرين از آن محروم می‌مانند 0
به عبارت ديگر چرا بعضی از مردم
خوش‌شانس و عده ديگر بدشانس هستند؟

آگهی‌هايی در روزنامه‌های سراسری چاپ کردم و از
افرادی که احساس می‌کردند خوش‌شانس يا بدشانس هستند
خواستم با من تماس بگيرند 0
صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند
و در طول سال‌های گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگی‌شان را
زير نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمايش‌های من شرکت کنند

نتايج نشان داد که هرچند اين افراد به کلی از اين موضوع
غافلند ، کليد خوش‌شانسی يا بدشانسی آنها در افکار و کردارشان نهفته است0
برای مثال ، فرصت‌های ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگيريد 0
افراد خوش‌شانس مرتبا با چنين فرصت‌هايی برخورد می‌کنند، در
حالی که افراد بدشانس نه 0

با ترتيب دادن يک آزمايش ساده سعی کردم بفهم آيا اين مساله
ناشی از توانايی آنها در شناسايی چنين فرصت‌هايی است يا نه0

به هر دو گروه افراد خوش شانس و بدشانس روزنامه‌ای دادم و از
آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگويند چند عکس در آن هست

به طور مخفيانه يک آگهی بزرگ را وسط روزنامه قرار
دادم که می‌گفت : اگر به سرپرست اين مطالعه بگوييد که اين آگهی راديده‌ايد ، 250 پوند پاداش خواهيد گرفت 0
اين آگهی نيمی از صفحه را پر کرده بود و به حروف بسيار
درشت چاپ شده بود

با اين که اين آگهی کاملا خيره کننده بود، افرادی که احساس
بدشانسی می‌کردند عمدتا آن را نديدند، درحالی که اغلب افراد
خوش‌شانس متوجه آن شدند

مطالعه من نشان داد که افراد بدشانس عموما عصبی‌تر از
افراد خوش‌شانس هستند و اين فشار عصبی توانايی آنها در
توجه به فرصت‌های غيرمنتظره را مختل می‌کند0

در نتيجه، آنها فرصت‌های غيرمنتظره را به خاطر تمرکز
بيش از حد بر ساير امور از دست می‌دهند

برای مثال وقتی به مهمانی می‌روند چنان غرق يافتن جفت
بی‌نقصی هستند که فرصت‌های عالی برای يافتن دوستان خوب را
از دست می‌دهند0

آنها به قصد يافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق می‌زنند و
از ديدن ساير فرصت‌های شغلی باز می‌مانند

افراد خوش‌شانس، آدم‌های راحت‌تر و بازتری هستند، در نتيجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جستجوی آنها هستند می‌بينند

تحقيقات من در مجموع نشان داد که آدم‌های خوش‌اقبال
براساس چهار اصل برای خود فرصت ايجاد می‌کنند

اول : آنها در ايجاد و يافتن فرصت‌های مناسب مهارت دارند0
دوم : به قوه شهود گوش می‌سپارند و براساس آن تصميم‌های مثبت می‌گيرند0

سوم : به خاطر توقعات مثبت، هر اتفاقی نيکی برای آنها رضايت بخش است0
چهارم : نگرش انعطاف‌پذير آنها، بدبياری رابه خوش‌اقبالی بدل می‌کند0

در مراحل نهايی مطالعه، از خود پرسيدم آيا می‌توان از
اين اصول برای خوش‌شانس کردن مردم استفاده کرد0؟

از گروهی از داوطلبان خواستم يک ماه وقت خود را صرف
انجام تمرين‌هايی کنند که برای ايجاد روحيه و رفتار يک آدم
خوش‌شانس در آنها طراحی شده بود0

اين تمرين‌ها به آنها کمک کرد فرصت‌های مناسب را دريابند
به قوه شهود تکيه کنند، انتظار داشته باشند بخت به آنها رو کند و
در مقابل بدبياری انعطاف نشان دهند0

يک ماه بعد، داوطلبان بازگشته و تجارب خود را تشريح کردند0


نتايج حيرت انگيز بود : 0
هشتاد درصد آنها گفتند آدم‌های شادتری شده‌اند، از زندگی
رضايت بيشتری دارند و شايد مهم‌تر از هر چيز خوش‌شانس‌تر هستند0
و بالاخره اين که من عامل شانس را کشف کردم0

چند نکته برای کسانی که می‌خواهند خوش‌اقبال شوند: 0


به غريزه باطنی خود گوش کنيد، چنين کاری اغلب نتيجه مثبت دارد
با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبرو شويد و عادات روزمره را بشکنيد0
هر روز چند دقيقه‌ای را صرف مرور حوادث مثبت زندگی کنيد0

جعبه کفش

زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند.آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد
در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد وپزشکان از او قطع امید کردند.در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد
پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید.پس از او خواست تا در جعبه را باز کند .وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود.
پیرزن گفت :هنگامی که ما قول وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هروقت از دست توعصبانی شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم.
پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد وگفت این همه پول چطور؟پس اینها ازکجا آمده؟
.پیرزن در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام.

۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

اولین مسجد جهان گواهینامه ایزو ۹۰۰۱ دریافت کرد

مسجد خاتم الأنبیاء در شهر رشت در استان گیلان، اولین مسجد جهان است که با تلاش امام جماعت، گروه برنامه ریزی و هیئت امنای خود اخیرا موفق شده اولین گواهینامه استاندارد سازی ایزو ٩٠٠١ برای مساجد در جهان را دریافت کند مسجد به عنوان یک سازمان کوچک و فراگیر که در ارتباط مستمر با مردم است و مراجعات مختلف به آنجا صورت می گیرد، باید وظایف و خدمات خود را به طور دقیق و شفاف تعریف نموده و بر اساس آن عمل نماید تا بتواند رضایت مشتریان دایمی خود یعنی نمازگزاران و مشتریان غیردایمی یعنی صاحبان مجالس ترحیم و غیره را به خوبی جلب نماید.
بر همین اساس مسجد خاتم الأنبیاء در شهر رشت در استان گیلان، اولین مسجد جهان است که با تلاش امام جماعت، گروه برنامه ریزی و هیئت امنای خود اخیرا موفق شده اولین گواهینامه استاندارد سازی ایزو ٩٠٠١ برای مساجد در جهان را دریافت کند.


به گزارش شیعه آنلاین،حجةالإسلام و المسلمین سید «عبدالباقی اسحاقی» امام جماعت این مسجد طی گفتگویی به خبرنگار ما گفت: با درک تحولات اجتماعی در سطح بین المللی، افزایش کیفیت کاری خود را مورد توجه قرار داده و پس از چند سال تلاش خستگی ناپذیر در جهت تعریف کلیه فرآیندهای موجود در سازمانی به نام مسجد، پیاده سازی قوانین و مقررات مربوطه و رفع نواقص در حد امکانات موجود، تلاش کردیم و در نهایت موفق شدیم گواهینامه ایزو را دریافت نماییم.

وی در ادامه افزود: گواهینامه مدیریت کیفیت «ایزو ۹۰۰۱» توسط شرکت مشارکتی توف نورد آلمان که یکی از شرکت های بین المللی صادر کننده‌ی گواهینامه ایزو است و طرف قرارداد با مسجد است، صادر گردید. منافع این گواهینامه عبارتند از ۱ـ بهبود در برنامه ریزی ، ساماندهی و کنترل سازمان، توسط مدیریت. ۲ـ بالا بردن سطح رضایت مشتریان، از طریق ایجاد اطمینان بیشتر و ارایه خدمات بهتر به آنان. ۳ـ اعمال کنترل های مؤثر بر فرآیندها و بهبود روش ها. ۴ـ کاهش هزینه ها، ضایعات، دوباره کاری ها و تعداد خطاها. ۵ـ بهبود کیفیت و نحوه ارایه خدمات به مشتریان و غیره.

۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

اعتماد به نفس

7ضرب المثل زیبا از چند کشور جهان

۱- ضرب المثل جامایکایی
no call alligator long mouth till you pass him
قبل از آن که از رودخانه عبور کنی ، به تمساح نگو “دهن گنده”.
[تفسیر : تا وقتی به کسی نیاز داری،او را تحمل کن و با او مدارا کن. ]
معادل فارسی : صبر کن خرت از پل بگذره بعد ...




۲ – ضرب‌المثل هاییتیایی
if you want your eggs hatched , sit them yourself
اگر می‌خواهی که جوجه‌هایت سر از تخم بیرون آورند ، خودت روی تخم‌مرغ ها بخواب.
[تفسیر: اگر به دنبال آن هستی که کارت را به بهترین شکل انجام دهی، آن را به شخص دیگری غیر از
خودت مسپار.]




۳ – ضرب‌المثل لاتین
a silly rabbit have three opening to its den
یک خرگوش احمق ، برای لانه‌ی خود سه ورودی تعبیه می‌کند.
[تفسیر: اگر خواهان امنیت هستی، عقل حکم می‌کند که راه دخالت دیگران را در امور خودت بر آن‌ها ببندی]




۴ – ضرب‌المثلی از شمال آفریقا
Every beetle is a gazelle in the eyes of its mother
هر سوسکی از دید مادرش به زیبایی غزال است.
معادل فارسی : اگر در دیده‌ی مجنون نشینی ، به غیر از خوبی لیلی نبینی.




۵ – ضرب المثل روسی
An empty barrel makes greatest sound
بشکه‌ی خالی بلندترین صدا را ایجاد می‌کند.
[تفسیر : هیاهو و ادعای بسیار نشان از میان تهی بودن دارد.]




۶ – ضرب‌المثل اسپانیایی
after all , to make a beautiful omelet you have to break an egg
برای پختن یک املت خوشمزه ، حداقل باید یک تخم‌مرغ شکست.
[تفسیر: بدون صرف هزینه ، به نتیجه‌ی مطلوب دست نخواهی یافت]
معادل فارسی : بی‌مایه فطیر است.


۷ – ضرب‌المثل روسی
all are not good cooks who carry long knives
هر که چاقوی بزرگی در دست دارد ، لزومآ آشپز ماهری نیست.
[تفسیر: دسترسی به امکانات مطلوب ضامن موفقیت نیست]
معادل فارسی : به عمل کار برآید.

۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

آرامش و صداقت

یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.
پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد.
همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابیدو خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده


نتیجه اخلاقی داستان


عذاب وجدان هميشه مال كسي است كه صادق نيست
آرامش مال كسي است كه صادق است
لذت دنيا مال كسي نيست كه با آدم صادق زندگي مي كند
آرامش دنيا مال اون كسي است كه با وجدان صادق زندگي ميكند

جغرافياى خانم ها وآقایان

جغرافياى خانم ها
خانم ها در سن ۱۸ تا ۲۱ سالگى ، مانند آفريقا يا استراليا هستند
نيمه كشف شده، وحشى، با زيبايى هاى افسون كننده ى طبيعى


در سن 21 تا ۳۰ سالگى، مثل امريكا يا ژاپن هستند:
كاملا كشف شده، بسيار توسعه يافته، آماده براى معامله، مخصوصا معامله با پول نقد يا اتومبيل .


در سن 30 تا ۳۵ سالگى، مانند هند يا اسپانيا هستند:
بسيار داغ، آسوده خاطر و آرام، و آگاه به زيبايى هاى خود.


بين سن 35 تا ۴۰ سالگى، مانند فرانسه يا آرژانتين هستند:
بدين معنا كه اگر چه ممكن است در جريان جنگ نيمه ويران شده باشند، اما هنوز جاهاى بسيارى براى تماشا دارند .


در سن 40 تا ۵۰ سالگى، مثل يوگسلاوى يا عراق هستند:
جنگ را باخته اند. هنوز گرفتار اشتباهات پيشين اند. و به باز سازى كامل نياز دارند .


بين 50 تا ۶۰ سالگى، مانند روسيه يا كانادا هستند:
بسيار پهناور، آرام و مرز ها بدون مرزبان، اما سرماى زياد، خلايق را از آنان مي رماند.


در سن 60 تا ۷۰ سالگى، مانند انگلستان يا مغولستان اند:
با يك گذشته ى درخشان و بدون آينده .


بعد از ۷۰ سالگى، شبيه آلبانى يا افغانستان اند:
همگان ميدانند كه در كجايند، اما هيچكس به سراغ شان نمى رود.

جغرافياى آقایان


از 18 تا 50 سال مثل ايران :
راهنما و حلال مشکلات دنيا ولي در كار خود مانده .




در سن 50 تا 65 سالگى، مانند کشورهای تازه استقلال يافته شوروی سابق:
با یک گذشته ی درخشان.




بعد از 65 سالگى، شبيه عربستان هستند:
همگان فقط به خاطر مال و ثروت به آنها احترام مي گذارند

۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

چند قاعده ساده برای پرهیز از انواع عقاید احمقانه ای که نوع بشر مستعد آن است

برای پرهیز از انواع عقاید احمقانه ای که نوع بشر مستعد آن است، نیازی به نبوغ فوق بشری نیست. چند قاعده ساده شما را اگر نه از همه خطاها، دست کم از خطاهای ابلهانه بازمیدارد.
1-اگر موضوع چیزی است که با مشاهده روشن میشود، مشاهده را شخصاً انجام دهید. ارسطو میتوانست از این باور اشتباه که خانمها دندانهای کمتری از آقایان دارند با یک روش ساده پرهیز کند: از خانمش بخواهد که دهانش را باز کند تا دندانهایش را بشمارد.

او این کار را نکرد چون فکر میکرد میداند. تصور کردن این که چیزی را میدانید در حالی که در حقیقت آن را نمیدانید، خطای مهلکی است که همه ی ما مستعد آن هستیم.

نویسندگان باستان و قرون وسطا اطلاعات جامعی درباره تکشاخها و سمندرها داشتند. با وجود آن که هیچکدامشان حتا یک مورد از آنها را هم ندیده بودند، یک نفر هم احساس نکرد لازم است از ادعاهای جزمی درباره آنها دست بردارد.

اغلب موضوعات از این ساده تر به بوته ی آزمایش درمیآیند. اگر مثل اکثر مردم شما ایمان راسخ پرشوری نسبت به برخی مسائل دارید، روشهایی وجود دارد که میتواند شما را از تعصب خودتان باخبر کند.

اگر عقیده مخالف، شما را عصبانی میکند، نشانه آن است که شما ناخودآگاه میدانید که دلیل مناسبی برای آنچه فکر میکنید، ندارید
2-اگر کسی مدعی باشد که دو بعلاوه دو میشود پنج، یا این که ایسلند در خط استوا قرار دارد، شما به جای عصبانی شدن، احساس دلسوزی میکنید، مگر آن که اطلاعات حساب و جغرافی شما آن قدر کم باشد که این حرفها در افکار شما تزلزل ایجاد کند.
اغلب بحثهای بسیار تند آنهایی هستند که طرفین درباره موضوع مورد بحث دلایل کافی ندارند. شکنجه در الاهیات به کار میرود، نه در ریاضیات؛ زیرا ریاضیات با علم سر و کار دارد، اما در الاهیات تنها عقیده وجود دارد.

بنابراین هنگامی که پی میبرید از تفاوت آرا عصبانی هستید، مراقب باشید؛ احتمالاً با بررسی بیشتر درخواهید یافت که برای باورتان دلایل تضمین کننده ای ندارید.

3-یک راه مناسب برای این که خودتان را از انواع خاصی از جزمیت خلاص کنید، این است که از عقاید مخالفی که دوستان پیرامونتان دارند آگاه شوید.

وقتی که جوان بودم سالهای زیادی را دور از کشورم در فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده به سر بردم. فکر میکنم این قضیه در کاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانه ام بسیار مؤثر بوده است.

4-اگر شما نمیتوانید مسافرت کنید، به دنبال کسانی بگردید که دیدگاههایی مخالف شما دارند. روزنامه های احزاب مخالف را بخوانید.

اگر آن افراد و روزنامه ها به نظرتان دیوانه، فاسد و بدکار میآیند، به یاد داشته باشید که شما هم از نظر آنها همینطور به نظر میرسید. با این وضع هر دو طرف ممکن است بر حق باشید، اما هر دو نمیتوانید بر خطا باشند. این طرز فکر زاینده نوعی احتیاط است.

برای کسانی که قدرت تخیل ذهنی قوی دارند، روش خوبی است که مباحثه ای را با شخصی که دیدگاه متفاوتی دارد در ذهن خود تصور کنند.

این روش در مقایسه با گفتگوی رودررو یک فایده و تنها یک فایده دارد و آن این که در معرض همان محدودیتهای زمانی و مکانی قرار ندارد.

مهاتما گاندی راه آهن و کشتیهای بخار و ماشین آلات را محکوم میکرد، او دوست میداشت که تمام آثار انقلاب صنعتی را خنثا کند.

شما ممکن است هرگز این شانس را نداشته باشید که با شخصی دارای چنین عقایدی روبرو شوید، زیرا در کشورهای غربی اغلب مردم با دستاوردهای فن آوریهای جدید موافقند.

اما اگر شما میخواهید مطمئن شوید که در موافقت با چنین باور رایجی بر حق هستید، روش مناسب برای امتحان کردن این است که مباحثه ای خیالی را تصور کنید و در نظر بگیرید که اگر گاندی حضور میداشت چه دلایلی را برای نقض نظر دیگران ارائه میداد.

من گاهی بر اثر این گونه گفتگوهای خیالی واقعاً نظرم عوض شده است؛ به جز این، بارها دریافتم که با پی بردن به امکان عقلانی بودن مخالفان فرضی، تعصبات و غرورم رو به کاستی میگذارد.

5-نسبت به عقایدی که خودستایی شما را ارضاء میکند، محتاط باشید. از هر ده نفر، نه نفر چه مرد و چه زن قویاً معتقدند که جنسیتشان برتری ویژه ای دارد. دلایل زیادی هم برای هر دو طرف وجود دارد.

اگر شما مرد باشید میتوانید نشان دهید که اغلب شعرا و بزرگان علم مرد هستند؛ اگر زن باشید میتوانید پاسخ دهید که اکثر جنایتها هم کار مردان است. این پرسش اساساً حل شدنی نیست، اما خودستایی این واقعیت را از دید بسیاری از مردم پنهان میکند. همه ما، اهل هر جا که باشیم، متقاعد شده ایم که ملت ما برتر از سایر ملتهاست.

ما با وجود دانستن این که هر ملتی محاسن و معایب خاص خودش را دارد، معیارهای ارزشیمان را به گونه ای تعریف میکنیم که ثابت کنیم ارزشهایمان مهمترین ارزشهای ممکن هستند و معایبمان تقریباً ناچیزند.

دراینجا دوباره انسان معقول میپذیرد که با سوآلی روبروست که ظاهراً جواب درستی برای آن وجود ندارد.

دشوارتر از آن، این است که بخواهیم مراقب خودستایی بشر به واسطه بشر بودنش باشیم، زیرا ما نمیتوانیم با ذهن غیربشری مباحثه کنیم.

تنها راهی که من برای برخورد با این نوع خودبینی بشر سراغ دارم، این است که به خاطر داشته باشیم بشر جزء ناچیزی از حیات سیاره کوچکی در گوشه کوچکی از این جهان است.

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

کج دار و مریض یا کج دار ومريز

اصطلاح کج دار و مریز یا به صورتی که بیشتر مردم فهم می کنند و می نویسند «کج دار و مریض» از جمله اصطلاحاتی است که توسط مردم به اشتباه به کار می رود. مردم آن رابا مریضی مرتبط می دانند و البته درک درستی از آن ندارند. این اصطلاح در اصل کج دار و مریز است. به معنای اینکه ظرف را کج نگه دار و در عین حال مواظب باش که نریزد. بنابراین می بینید که نسبتی با مریضی ندارد. شاعر در این خصوص می گوید:
رفتــم بـه سـر تـربت شمس تبـریـــز دیــدم دوهــــزار زنگیــــان خونــریـــز
هر یک به زبان حال با من می گفت جامی که به دست توست کج دار و مریز

سه معمايی كه مايكروسافت نمیتواندحل كند!!!

1. هند کشف کرد که هیچ کس نمیتواند پوشه ای به نام CON را درهیچ قسمتی از کامپیوتر ایجاد کند. این چیزی خیلی عجیب... و باور نکردنی است.
در مایکروسافت ، کل تیم نمی توانند پاسخ چنین اتفاقی را بدهند!!
همین حالا امتحان کنید،فولدری به نام CON را نمیتوانید ذخیره کنید.

.2یک فایل تکست خالی باز کنید(کلیک راست،new text document)، سپس متن Bush hid the facts را تایپ کرده و آنرا ذخیره کنید. پنجره را بسته و دوباره باز کنید.شکلی عجیب خواهید دید!!:surprised :

.3موضوعی جالب و باور نکردنی که توسط برزیلیها کشف شد.
مایکروسافت ورد را باز کرده و عبارت زیر را تایپ کرده و دکمه اینتر را بزنید و سپس مشاهده کنید
=rand (200, 99)