۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

شما نجار زندگی خود هستید


گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده می کرد.
یک روز او با صاحبکار خود موضوع را درمیان گذاشت.
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند.
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند ، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.
سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد ، از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.
نجار در حالت رودربایستی ، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود.
پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود.
برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی ، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت ، کار را تمام کرد.
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد.
صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد.
زمان تحویل کلید ، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار ، یکه خورد و بسیار شرمنده شد.
در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود ، لوازم و مصالح بهتر
و تمام مهارتی که در کار داشت را برای ساخت آن بکار می برد.
یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد.

این داستان ماست.
ما زندگیمان را میسازیم. هر روز میگذرد.
گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم ، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم.
اگر چنین تصوری داشته باشید ، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم. فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم، ممکن نیست.
آري ، درست است .
شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود.
یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود.

مراقب سلامتی خانه ای که برای زندگی خود می سازید باشید.

۱۳۸۷ تیر ۱۸, سه‌شنبه

ده تا از بدترين شهر های دنيا

فهرستهاي ده تايي در ادبيات و ژورناليسم دنياي مدرن، نماد ليستي از بهترينها و برترينها است و كمتر پيش آمده كه به بدترين ها بپردازد،از جمله فهرست جديد رويترز براي 10 نقطه از عالم كه شما را از رفتن به آنجا نهي مي كند!!.

مقام اول متعلق است به بندر مورثبي در گينه نو ،كه به طور متوسط 115 مورد جديد از ابتلا به ايدز را ماهيانه گزارش مي كند!، بيكاري،دزدي و آدم ربايي در پايتخت گينه نو بيداد مي كند!.

مقام دوم به شهر لينفن در چين ميرسد با بيشترين آلودگي هوا، در جوار صنايع غير اصولي و معادن بزرگ ذغال سنگ كه ابري از غبار مسموم كك و آلاينده هاي هوا آسمانش را هميشه تيره نگاه داشته است!.

مقام سوم به شهر بوجمبورا درجمهوري برونئي؟! در شرق آفريقا تعلق دارد،كه فساد و وضع نابسامان اقتصادي آن،پايين ترين نرخ رشد اقتصادي جهان را برايش به ارمغان آورده است و شهره به نسل كشي و كشتارهاي دسته جمعي است!.

مقام چهارم متعلق است به يكي از رئوس محور شرارت!، پيونگ يانگ در كره شمالي بعنوان شهري كه عليرغم ظاهرش در باطن رژيم مديريتي و حكومتي استبدادي داشته و فقط يك شبكه راديو و تلوزيون تحت مراقبتهاي شديد حكومتي دارد و حتي دوچرخه سواري نيز در اين شهر به دلايل سياسي !ممنوع است!

مقام پنجم در كمال ناباوري متعلق است به اوكلاهما در ايلات متحده! و به خاطر بيشترين مخاطرات بلاياي طبيعي!،اين شهر در كريدور معروفي كه بيشترين گردبادهاي موسمي در آن مي وزد، در ماههاي مارس تا آگوست بيشترين ريسك مسافرت را دارد!.

شهر چرنوبيل در اوكراين هنوز تبعات آلودگيهاي راديواكتيويته در دهه نود قرن بيستم را به دوش مي كشد و با مناطق خالي از سكنه و رودخانه ها و درياچه هاي آلوده اش مقام ششم را به خود اختصاص داده است.

موگاديشو در سومالي بعنوان بي قانونترين شهر هرت جهان!،پس از فروپاشي قدرت مركزي در دهه پاياني هزاره دوم،و استقرار واحدهاي حافظ صلح مدتهاي مديدي است كه در رتبه هفتم، از همه برشورهاي توريستي و مسافرتي حذف شده است.

ياكوتسك در روسيه با طبيعتي سرد و منجمد كننده و فاصله اي بعيد با مسكو(شش قاچ ساعتي در معيار ساعت جهاني) در تمامي طول سال با دمايي در حدود 32 درجه زير صفر!! به درستي سردترين منطقه مسكوني جهان لقب گرفته و در مقام هشتم،فقط در صورت افت دما به كمتر از ميزان ياد شده كودكانش مجاز به تعطيل مدارس هستند!!.

داكا در بنگلادش گرفتار تبعات جنگهاي داخلي،عدم ثبات سياسي و بلاياي طبيعي بوده است ولي فقط به خاطر حد بالاي آلايندگي هوا و محيط زيست در اثر توسعه نابسنده صنعتي مقام نهم را به خود اختصاص داده است!

بغداد، پايتختي در همسايگي كه روزي مثل آبادي و امارت نشيني بود،اكنون در آتش تعارضات قومي-مذهبي-قبيله اي مي سوزد،پس از جنگ خليج فارس و به زانو درآمدن ديكتاتور معروفش اين شهر به بالاترين آمار سرقت،آدم ربايي و تجاوز به عنف دست يافته است و در اين ليست نيز مقام آخر و دهم را پيدا كرده است.

۱۳۸۷ تیر ۱۵, شنبه

متخصص

می گویند برای تعمیر دیگ بخار یک کشتی عظیم بخاری از یک متخصص دعوت کردند.

وی پس از آنکه به توضیحات مهندس کشتی گوش داد وسوالاتی از او کردبه قسمت دیگ بخار رفت، نگاهی به لوله های پیچ در پیچ کرد و چند دقیقه به صدای دیگ بخار گوش داد و چکش کوچکی را برداشت و با آن ضربه ای به شیر قرمز رنگی زد ...

ناگهان تمام موتور بخار کشتی به طور کامل به کار افتاد وعیب آن برطف شدو آن متخصص هم در پی کار خود رفت!

روز بعد که صاحب کشتی یک صورتحساب هزار دلاری دریافت کرد متعجب شد و گفت که این متخصص بیش از پانزده دقیقه در موتورخانه کشتی صرف نکرده است .

آنگاه از او صورت ریز هزینه ها را خواست و متخصص این صورتحساب را برایش فرستاد :

بابت ضربه زدن چکش 5./ دلار !

بابت دانستن محل ضربه 5/999 دلار !!!

گاهی به نگاهت نگاه کن

انیشتین می‌گفت : « آنچه در مغزتان می‌گذرد، جهانتان را می‌آفریند. »
استفان کاوی (از سرشناسترین چهره‌های علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که می‌گوید:« اگر می‌خواهید در زندگی و روابط شخصی‌تان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایش‌ها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان می‌خواهد قدم‌های کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگی‌تان ایجاد کنید باید نگرش‌ها و برداشت‌هایتان را عوض کنید ..»
او حرفهایش را با یک مثال خوب و واقعی، ملموس‌تر می‌کند:« صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچه‌هایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد. بچه‌هایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب می‌کردند. یکی از بچه‌ها با صدای بلند گریه می‌کرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن می‌کشید و خلاصه اعصاب همه‌مان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچه‌ها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمی‌آورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازکردم که: «آقای محترم! بچه‌هایتان واقعاً دارند همه را آزار می‌دهند. شما نمی‌خواهید جلویشان را بگیرید؟» مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می‌افتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمی‌گردیم که همسرم، مادر همین بچه‌ها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است. من واقعاً گیجم و نمی‌دانم باید به این بچه‌ها چه بگویم. نمی‌دانم که خودم باید چه کار کنم و ... و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد.»
استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره می‌پرسد:« صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمی‌بینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ » و خودش ادامه می‌دهد که:« راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمی‌دانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟ و....
اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور می‌تواند تا این اندازه بی‌ملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می‌خواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم .»
« حقیقت این است که به محض تغییر برداشت٬ همه چیز ناگهان عوض می‌شود. کلید یا راه حل هر مسئله‌ای این است که به شیشه‌های عینکی که به چشم داریم بنگریم؛ شاید هرازگاه لازم باشد که رنگ آنها را عوض کنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازه‌ای ببینیم و تفسیر کنیم . آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلکه تعبیر و تفسیر ما از آن است که به آن معنا و مفهوم می‌دهد.»

Why turkey will never join the European Union



cid:3342074284000000@web82805.mail.mud.yahoo.com



cid:3342074284000001@web82805.mail.mud.yahoo.com



cid:3342074284000002@web82805.mail.mud.yahoo.com



cid:3342074284000003@web82805.mail.mud.yahoo.com



cid:3342074284000004@web82805.mail.mud.yahoo.com



cid:3342074284000005@web82805.mail.mud.yahoo.com



cid:3342074284000006@web82805.mail.mud.yahoo.com



cid:3342074284000007@web82805.mail.mud.yahoo.com

عملکرد

پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی.

مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک پرسید،" خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟" زن پاسخ داد، کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد."

پسرک گفت:"خانم، من این کار را نصف قیمتی که او می گیرد انجام خواهم داد". زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.

پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد،" خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم، در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت." مجددا زن پاسخش منفی بود".

پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: "پسر...از رفتارت خوشم میاد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری بهت بدم"

پسر جوان جواب داد،" نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم رو می سنجیدم، من همون کسی هستم که برای این خانوم کار می کنه